کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : قاسم صرافان     نوع شعر : مدح     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

با نگاهت، می‌زنم با قدسیان پَر، در بهشت            می‌گذارم سر، بر این خاک معطر، در بهشت

آب سقـاخـانه‌ات را هر زمان نوشـیده‌ام            گوئیا نوشیده‌ام از حوض کوثر، در بهشت


خوانده بودم: «با کریمان کارها دشوار نیست»            باز مبهوتم، در آوردم چرا سر در بهشت؟

خوب و بد، با هم، میان صحن تو، پر می‌زنند            نیست قانونِ «کبوتر با کبوتر...» در بهشت

کوه خضرم، ایستاده نه، که می‌آیم به سر            با هوای عطر تو، چون روز محشر، در بهشت

شهد سوهان‌های شَهرت، برده است از خاطرم            طعم آن گندم که خوردم، شام آخر، در بهشت

رفتم از قم تا به مشهد، با قـطار واژه‌ها            تا که خواندم از برادر، پیش خواهر، در بهشت

گرچه دور از آن بهشت زیر پای مادرم            جای مادر، سوی دختر، می‌کشم پَر، در بهشت

چشمۀ تسنیم و نهرند، اشک‌های چشم من            پیش چشمم رد شد آخر، روضۀ در، در بهشت

می‌شود یعنی بخوانی در قیامت هم مرا؟            تا بخوانم از شکوهت، بار دیگر در بهشت

ما به جای قبر پنهان، زائر صحن توأیم            فاطمه! ما را شفاعت کن، چو مادر، در بهشت

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : عاطفه جوشقانیان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از هرکسی به غـیر شما رو گرفته‌ایم            برگـیـم و با نـسـیم حـرم خو گرفته‌ایم

هـوهـوی باد در حرمت موج می‌زند            او را به خـدمـت تو اذان‌گـو گرفته‌ایم


گرد و غبار از دل خود پاک می‌کنیم            در صحن اگر که دست به جارو گرفته‌ایم

بر شانـۀ رواقـت اگر گـریـه می‌کـنیم            از ابرهای صحن تو الـگـو گـرفته‌ایم

ای سـاحـل امـیـد! کـنـار ضـریـح تـو            هـر بـار یـاد کـشـتی پـهـلـو گرفـته‌ایم

مهر تو را که ضامن ما روز محشر است            از آسـتـان ضـامـن آهــو گـرفــتــه‌ایم

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبارالرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

مهر تو را که ضامن ما روز محشر است            از آسـتـان ضـامـن آهــو گـرفــتــه‌ایم

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

کـنارِ صحـن تو دیدم تـمام باور خود را            نشانی از مـزار بی نـشان مـادر خـود را

همیشه قبل هر کاری برای رزق اشعارم            گشودم گوشۀ ایوان طلایت دفتر خود را


مَنِ من را شکست ایوان آئینه، زمانی که            هزاران تکه دیدم در کنارش پیکر خود را

دل از بار تعلق‌ها رها شد با تو، از این رو            فقیری در ضریح انداخت تنها زیور خود را

غبار این حرم را می‌کشم بر روی دستانم            تبرک می‌کنم اینگونه من انگشتر خود را

خیابان ارم را دوست دارم چون که می‌بینم            درون آن شـکـوه بـارگـاه یـاور خـود را

من از اول به تو دل بسته‌ام، اذنی بده بانو!            که باشم در حریمت لحظه‌های آخر خود را

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مسعود یوسف پور نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : ترکیب بند

در آن شهری‌که بانوی بهشتی چون تو هم باشد            سزاوارست نام هر خیابانش "ارم" باشد

رسیدی تا نشان ما دهی آن قبر پنهان را            بنا این است در قم، فاطمه صاحب حرم باشد


تبسم می‌کند ناخـواسته؛ در قلب زائرها            مگر صحن تو اصلا می‌گذارد درد و غم باشد؟

ندیدم هیچ شب در حوض، کامل انعکاسش را            همان بهتر قد مهتاب هم پیش تو خم باشد

حریم آسمانی تو پروین دارد و خوب است            اگر نـام یکی از باب‌ها باب الـقـلم باشد

کرامت می‌کنی تا گاه از نزدیک و گاه از دور

تنور شعرمان گرم‌ست ای خورشیدِ بیت‌النور

به دریا می‌زند اینجا دل، آهوی بیابان هم            به پابوسی می‌آید از مسیر دور، باران هم

زیارت می‌کنندت عاشقان در باد و بوران هم            ز تو رو برنمی‌گرداند این زلف پریشان هم

هدایت شد به راه راست در شهرت خیابان هم            قم‌ت را مطلع خورشید می‌داند خراسان هم

به شوقت غرق "بهجت" شد دلِ تنگِ "گذرخان" هم            کنار این حرم مست است "قبرستان شیخان" هم

صفائی چون "صفائیه" ندارد باغ رضوان هم            دل "آذر" به تو گرم است در فصل زمستان هم

رسیدی با چنان حجبی که تا پایان دوران هم            نبیند گرد محمل را نگاهِ "چارمردان" هم

نشسته عطر جنت در حریمت روی هر دامان

شمیمت پَر کشیده شکرحق سرتاسر ایران

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

نشسته عطر جنت در حریمت روی هر دامان           شمیمت پر کشیده تا خودِ "بلوار پردیسان"

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

قلب کـویـر با تو بهـشت خدا شده‌ست            قـم قـبـلـۀ ارادت دل‌هـای ما شـده‌ست

این خاک با حضور تو دارالشفا شده‌ست            اینجا حـریـم روشـن آئـیـنه‌ها شده‌ست


با تو بهـار در دل این خاک پا گرفت

مهرت نـسـیم بود و جهان مرا گرفت

دردیم و جز به مهر تو درمان نمی‌شویم            ابریم و بی‌نگـاه تو بـاران نـمی‌شـویم

دل مرده‌ایم و بی مددت جان نمی‌شویم            ما نـوکـر تـوأیـم و پشـیمان نمی‌شویم

احــسـانـت آیــۀ کــرم اهـل بـیـت شـد

قـم با حـضـور تو حـرم اهـل بیت شد

ای آفــتـاب سـر زده از گـنـبـد شـمــا            بی‌انـتـهـاست مـرحـمـت بی‌حـد شـمـا

قـم شهـر ماست، مشهـد ما مشهد شما            پیـداست قـبـر گـم شده در مـرقـد شما

اشکـیـم و می‌چکـیـم به پای شما فقـط

عـمـری‌ست نـوکـریم برای شما فقـط

گـشـتـه غـبـار چـادر تـو آبــروی قــم            عطر بهشت می‌وزد از عطر و بوی قم

در رفت و آمـدند ملائک به سوی قـم            بـاشـد حـرام آتـش دوزخ به روی قـم

ما را به حشر جزو محبان حساب کن

ما را بـیا و زائـر کـویت خـطـاب کن

ما خشک‌سال و حضرت بارانمان تویی            ما رعیتیم و خواهر سلطـانـمان تویی

مـاه هـمـیـشـه کـامـل ایـرانـمان تویی            آسـایـش بـهـار و زمـسـتـانـمـان تویی

تاریک بوده‌ایم و تو خورشیدمان شدی

یک عـمر صبح روشن امیدمان شدی

قبل از تو این کویر فقط شوره‌زار بود            این خاک چار فصل تنش بی‌بهار بود

قـم سـال‌هـای سال پیِ یک نگـار بود            در آرزوی وصـل شـما بی‌قـرار بـود

قـم با شـما سـرآمـد این روزگـار شـد

بعد از تو با بهشت خـدا هم‌جـوار شد

مهـمـان عـطـر فـاطـمـه‌ام با زیـارتت            دل بـسـته‌ام به وعـدۀ صدق شفاعـتت

چرخـیده چرخ زنـدگی‌ام با سخـاوتت            از غم خیال نیست به لطف و عنایتت

با صد امید و شوق بر این خانه رو زدم

من پـیک آشـنـای حـرم، اهل مشهـدم

تو آمـدی و کـعـبـۀ مـحـبوب ما شدی            اهل حجاز و هم وطن خوب ما شدی

مـرهـم‌تـرین دوای دل‌آشـوب ما شدی            نوری برای این دلِ محجوب ما شدی

از لحـظـۀ ورود تو قـم آسـمانی است

نامـت هـمـیـشـه آیـنـۀ مهـربانی است

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

عطر خوشبویی که در سر تا سرِ ایران گم است            از گلاب نابِ قمصر نیست! از شهر قم است

مهربـانویی که با لبخند مهـمان می‌کـند            باز دل راهی شد و اینبار بارِ چندم است


می‌نـشـیند پای حرفِ زائران خـسته‌دل            فکر و ذکرش غصه‌های بیشمار مردم است

در حریمش می‌شود همسایهٔ خوب خدا            هر کسی که راه را گم کرده و سردرگم است

در مسیرِ چادرش خورشید زانو می‌زند            بسکه محجوب است و ماهِ آسمانِ هفتم است

از ضریحش گریه می‌بارد! نه اینکه معجزه‌ست            روضهٔ داغ برادر در رواق هشتم است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : میثم کاوسی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

از ادب در حرمت قامت زوّار خم است            هر که زانو زده در محضر تو محترم است

قم بهشتی است که از لطف تو رونق دارد            هر کویری که بر آن پا بگذاری «ارم» است


«بهجت» از قلب ضریحت همه‌جا را پر کرد            آنچه در صحن تو هرگز نتوان یافت غم است

عالِـمان ریـزه‌خـور سفـرۀ احسان تـوأند            عالَمی سائل و ایوان تو دارالکـرم است

«مرعشی» وار شدم زائر زهرا در عرش            بین خاکی که در آن فاطمه صاحب حرم است

قصد قم می‌کنم از مشهد و در هر نفسم            یارضاجان دم و معصومه مدد بازدم است

شد پناهنده به منظومۀ صحنت «پروین»            حـرمت امـن‌ترین خـانـۀ اهل قـلـم است

وقت توصیف شکوه تو مضامین لال‌اند            شاعران مدح تو را هر چه بگویند کم است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : نفیسه سادات موسوی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : غزل

از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست            شيرينیِ اين لحظه‌ها در هر وصالی نيست

مهـمان درگـاهـت شدم با اين‌كه می‌دانم            اين خـانه جای هر گدای لاابـالی نيست


مانـند شـمعی می‌درخـشی بـين زائـرها            دور ضريحت هرگز از پروانه خالی نيست

باران لطف و رحمتت يک‌ريز می‌بارد            در هيچ فصلی اين حوالی خشک‌سالی نيست

حاجت‌روا از قم به تهران باز می‌گردم؟            بعد از زيارت ديگر اين جمله سؤالی نیست

خواهش فراوان است در این دل، ولی بانو            جز دوری و دلتنگیِ مشهد، ملالی نيست

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

قــبـلـۀ هـفـتــم مـا قـبـلـۀ هــشـتـم دارد            تـا خـراسـان رضـا آیـنـه در قــم دارد

توبه شد عـاقـبت گریۀ هر زائر مست            بر زمین ریخته هر باده که در خم دارد


« بُعـد منزل نَبُود در سفـر روحـانی»            هـر سـلامی بـفـرسـتـیـم، عـلـیکم دارد

می‌روم در حرم از صحن به صحنی دیگر            مـوج تا در دل دریـاست، تلاطـم دارد

عکـسم افـتاد در آئـیـنۀ صحـن و دیـدم            شـیـشه این مرتبه با سنگ تـفاهم دارد

هم کریمه‌ست و هم از نسل کریمان بانو            پـس گـدا در حـرمـش حـق تـقـدم دارد

لطف بی‌بی‌ست که در جمعیت شاعر‌ها            شاطر عباس قـمی، فـیض تکـلـم دارد

مرغ دل گرچه سیاه است ولی از سر لطف            از سـر گـنـبـد او حـسـرت گـنـدم دارد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای بانـویی که مظهـر ایمان و عـزّتی            معصومه‌ای و اُسوۀ فضل و شرافـتی

هم دختر کریمی و هم خود کریمه‌ای            هم ابـر رحـمـتـی و سپـهـر کـرامـتی


هم خواهر رئوفی و هم خود رئوفه‌ای            محـبـوبۀ امـامـی و محـبـوب خـلـقـتی

بـاب الـمـراد کـل مـریـدان اهـل بـیت            باب النجات خـلـق به وقت شـفـاعـتی

آئـیــنـه‌دار زهــرۀ زهــرای اطـهـری            گنجینۀ عـفاف و مظهر تقـوا و عـفتی

تو دخـتر حـکـیـمۀ موسی بن جعفری            تـو گــوهــر شـریـفـۀ بـیـت امـامـتـی

محـو نـماز نیـمـه‌شـبِ تو فـرشـتگـان            رشک ملائکه تو به محـراب طاعتی

سرتاسر مسیر تو عـطر بهـشت یافت            کردی تو از مدینه به ایران چه هجرتی

امواج نور از حرمت می‌رود به عرش            مـیـعــادگــاه قــدسـی اهـل عــبــادتـی

هر کس که زائر تو شود در حریم قم            بــیـنـد کـه کـعــبــۀ دلِ اهـلِ ولایــتـی

وقـتی دَرِ بهـشت از این خانه وا شود            پیداست بر بهشت برین باب رحـمتی

خوشبخت آن کسی‌ست که از هم جَواری‌ات            دارد ز رنـگ و بـو و مـرام تو آیـتی

ما تشنه‌گان، جرعه‌ای از کـوثر توأیم            ای آن که چـشـمـه‌سارِ زلالِ عـنایـتی

با صد امید چشم «وفایی» به لطف توست            معـصومه‌ای، شـفـیـعۀ روز قـیـامـتی

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : فاطمه نوری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

تا آسـمـانـت را کـمـی در بـر بگـیـرد            یک شهر باید عشق را از سر بگیرد

گنجایشت در سینۀ این خاک‌‏ها نیست            بـاید تو را دسـتـان پـیـغـمـبـر بـگـیرد


هر کس مـزار مـادرش را آرزو کرد            باید سراغـش را از این دخـتر بگیرد

بانو، رهایی را نمی‏‌خواهم که ننگ است            بـی‌‏جـذبـۀ مـهـرت کـبـوتـر پر بگیرد

قـلب مـرا از سـیـنه‌‏ام بـردار، نـگـذار            دار و نـدارم را کـس دیـگـر بـگـیـرد

دلواپس، اما دلخوشم، شاید که دستت            دسـت مـرا هـم لـحـظـۀ آخـر بـگـیرد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسین عباسپور نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

نگاهم مملو از آئینه شد، لبریز باور شد            دو چشم محو در آئینه‌هایت، ناگهان تر شد

سقوط اشک‌هایم بار بغضم را سبک‌تر کرد            دلم بر سنگ‌فرش صحن تو افتاد و پرپر شد


درخشیدی تو در آئینۀ اشکم، دلم لرزید            نگاهم کردی و روح زمین‌گیرم کبوتر شد

به یُمن چند قطره اشک عشقت در دلم گل کرد            مشامم پُر شد از بویت، نفس‌هایم معطر شد

دلم بی نور تو تاریک، چون زندان هارون بود            ولی حالا حریم دختر موسی بن جعفر شد

مجال خواستن را هم گرفته لطفت از سائل            زبان شکوه را نگشوده حالم با تو بهتر شد

چه از شأن تو گویم ای که سر تا پای تو زهراست            همانا وصف تو تفسیری از آیات کوثر شد

پدر، جان را فدایت کرد دیگر من چه بنویسم            چه در شأن تو گویم مادحت وقتی برادر شد

به اشک چشم تو این خاک شوریده نمک‌گیر است            و از شب‌زنده‌داری‌های تو قم بنده‌پرور شد

به اعجاز نگاهت از محبانت بلا برگشت            به دستان کریمت روزی عالم مُقَدّر شد

ضریحت التیام زخم بی‌تسکین هر شیعه‌ست            پناهش می‌شوی هر عاشقی دلتنگ مادر شد

چه رؤیایی‌ست طوف آخرم دور ضریح تو            خدا را شکر عمرم در صفای این حرم سر شد

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : سیدهاشم وفایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مثنوی

او که آمد همه پـروانۀ یک شمع شدند            آفـتـاب آمد و در سـایـۀ او جـمع شدند

همه بهـر ادب و عـرض سلام آمده‌اند            به زمـین بـوسی فـرزنـد امـام آمـده‌اند


مردمان شوکت او را همه در قم دیدند            چـقـدر گـل بـه ره مـقـدم او پـاشـیـدنـد

از زمانی که چو خورشید به ما تافته است            خـاک قـم از قـدم او برکت یافته است

گـفـتم از فـلـسفۀ هجـرت او باید گـفت            کمی از رنج ره و غربت او باید گفت

تشنه‌ای آمد و بر چشمۀ کـوثـر نرسید            خواهری آمد و بر وصل برادر نرسید

غم هجران به همه آب و گلش بود که رفت            داغ دیدار برادر به دلش بود که رفت

دیدن داغ برای همگان گر سخت است            داغ خواهر ولی از بهر برادر سخت است

این برادر خبر از شوکت خواهر دارد            کی به دل محنتی از غربت خواهر دارد

گر که هر روز و شبِ خویش مرتب گِرید            جای دارد که به مظلـومی زینب گرید

زینبی که همه جا محـنت و ماتـم دیده            زیـنـبی که ز طـفـولـیت خود غـم دیده

خواهری که به کنار تن صدچاک افتاد            آتـش از آهِ دلـش بر همه افـلاک افـتاد

شامیان غـربت او را همگی می‌دیـدند            جای گل، سنگ به روی سر او پاشیدند

خواهری کز غم هجرانِ برادر جان داد            عمر خود را به غم و درد و الم پایان داد

بس کن از این غم جان‌سوز «وفایی» خاموش            با ولی‌نعمت خود باش به غم، هم‌آغوش

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : عالیه مهرابی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش            نافـۀ چـادر گـلـدار تو با مُـشـک تَـرَش

جاده خوشبو شده انگار كه بیرون زده است            عـطر دلـتنگی گـل از چمدان سفـرش!


قـدمـت پـشـت قـدم‌هـای بـرادر جـاری            كوه سرریز شده چشمه به چشمه هنرش!

در سفـرنامه نوشـتن چه مـهـارت دارد            اشک چـشمان تو با آن قـلم شعله‌ورش

گرچه دلتنگی تو سبک خراسانی داشت            مانـده در دفـتر قـم، بیت به بیت اثرش

عطر معصوم تو در صبح شبستان پیچید            كـرد آئـیـنـه در آئـیـنه پُـر آوازه‌تـرش!

پُر از آواز كـبوتر شده این شهر انگار            كه خراسان به قم افتاده مسیر و گذرش!

بی‌گـمان دور ضـریح تو نمی‌گـردانـنـد            هركه چون دانۀ اسپند نسوزد جگرش!

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : زکریا اخلاقی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

این دشت پُر از زمزمۀ سورۀ نور است            این ماه مدینه‌ست که در حال عبور است

این ماه مدینه‌ست که بر هودجی از نور            می‌آید و این خطه پُر از شادی و شور است


گـل می‌دمـد از شـش‌جهـت جـادۀ سـاوه            این دشت سراسر همه وجد است و سرور است

تسبیح‌کنان است در این بادیه، هر سنگ            صحرا همه در جاذبۀ فیضِ حضور است

آواز صـبـوحـی زده بـاران سـحـرگــاه            هر لالۀ این باغ یکی جام طهـور است

چاووش! صلایی بزن آهنگ پگاه است            ای قافله! بشتاب که قم چشم به راه است

چون از سفـر آن محـمل مأنـوس برآید

بس لالـۀ خـوش‌رنگ به پـابـوس برآید

بر ساحـت سـجـادۀ او جـلـوه به جـلـوه            «سُبّوح» گل افـشاند و «قُـدّوس» برآید

در مجلس فـیـضش چه اشارات لطیـفی            از عـالَـم مـعـقـول به مـحـسـوس بـرآید

این ماه درخشنده چه ماهی‌ست که هر صبح            خـورشـید پی دیـدنـش از طـوس بـرآید

آئــیـنـه در آئــیـنـه از ایــوان بـلــنــدش            صـد بـاغ پُـر از جـلـوۀ طـاووس برآید

این روضه، سرای کـرم ماست، بیائـید

ای اهل حـرم! این حـرم ماست، بیائـید

درهای بهشت از ملکوت تو گشوده‌ست            صد دسته‌گل از دست قنوت تو گشوده‌ست

در حـلـقـۀ نـورانی گل‌های سحـرخـیـز            سجـادۀ تـسبـیح سکـوت تو گـشوده‌ست

گلدستۀ نـور تو گـواه است که تا عرش            ایوان جـلال و جـبروت تو گـشوده‌ست

در فـصل دعـا، دسـت نـیـاز گل مـریـم            بر خـان کـریـمـانۀ قـوت تو گشوده‌ست

هـر آیـه‌ای از سـورۀ نــورانـی کـوثــر            فصلی به مـقـامات ثبوت تو گشوده‌ست

این آینه تصویر به تصویر شکـفته‌ست

تـصویر تو در آیـۀ تـطـهـیر شکفته‌ست

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

ایـن نـغـمـه‌هـا از عـالــم بــالا مـی‌آیـد            با چه شـکـوهی دخـتـر مـوسی می‌آید
دارد به سوی شـهـر قـم زهـرا می‌آیـد            مـعـصـومـه دارد بـا بـرادرهـا می‌آیـد


صد طاق گل بین مسیر و بین جاده است
دور و برش شکر خدا، مَحرم زیاد است

ای خاک خشک قـم ببین باران رسیده            روزی‌رسـان ســفــرۀ ایــران رسـیـده
ای اهل گریه، خـواهـر سلطان رسیده           
با ذوق و شوق و بی‌سر و سامان رسیده

قـربـان چـشـمان تر و شب‌زنـده‌دارش
جـانـم فـدای آن غــم و
حــال نـزارش

گـل بـود، اما نـیـمـه‌های راه، پـژمـرد            بسکه دلـش را دوری یـارش می‌آزُرد
او را به روی دست خود، یک شهر می‌برد            از کوچه رد می‌شد ولی سیلی نمی‌خورد

در قـم، چهـل تـا قـلـدر جنگی نمی‌دید
مـثـل مـدیـنـه کـوچـۀ
تـنگـی نـمـی‌دیـد

شد تـار اگر چـشـم تر او مـثـل زهـرا            شـد آب اگـر که پـیکـر او مثـل زهـرا
نشـکـست هر
دو زیـور او مثل زهـرا            خـونی نـمی‌شـد بـسـتـر او مثل زهـرا

داغـی مگـر بر سـیـنـۀ او مـانـد اصلاً
از
محـرم خود رو نـمی‌گـردانـد اصلاً

میخ از خجالت ذوب شد، در سوخت ای وای            پر سوخت، پیکر سوخت، مادر سوخت ای وای
سر سوخت، خواهر با برادر سوخت ای وای            بیش از در و اطفال، حیدر سوخت ای وای

این روضه طولانی‌ست، خیلی غم رسیده
دامـان این آتـش به خـیـمـه هم رسـیده

باید به استـقـبال این غـم، سال‌ها رفت            زینب به جنگ اغـلب جـنجال‌ها رفت
خیمه در آتش سوخت و خلخال‌ها رفت            دست حـرامی‌ها به سوی شال‌ها رفت

مـی‌زد مـیـان کـوچـه‌هـا فـریـاد زینب
هـر
جا کـسـی افـتـاد، می‌افـتـاد زیـنب

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : محسن کاویانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

لب گشود و خاکِ قُم از بوی گُل لبریز شد            عـالَـمی دیدند قـم اینگونه عـالِم‌خـیز شد

آسمان خاکش شد و سوگند بر خضرِ نبی            پیشِ دریای شکوهش کوه هم ناچیز شد


رودخانه محـضِ پـابـوسیِ او آمد به قـم            آبِ قم مثلِ شرابی ناب، شورانگـیز شد

شهرهای بی‌شماری فـرشِ راه او شدند            جای جای خـاکِ ایران قـالیِ تبـریز شد

تا حسابِ دیگری وا کرد روی شهر قم            به حسابِ اهل قم هفت آسمان واریز شد

بی‌صدا پژمرد و از داغَش انارِ ساوه هم            گشت خونین دل‌تر و خون‌گریۀ پائیز شد

سالها رفت و کمی هم کم نشد از لطفِ او            لطفِ بانـو شاملِ ما پُـر گـناهان نیز شد

قم فراوان کرد تغییر و حرم فرقی نکرد            چون نگینی که رکابش بارها تعویض شد

هرکسی افسرده بود و از طبیبان چاره خواست            بینِ داروهاش شب‌هایِ حرم تجویز شد

: امتیاز

ورود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به قم ( مدح حضرت)

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با حـال عـاشـقـانـه و در اوج احـتـرام            بر حـضرتِ مـلـیکـۀ قـم تا ابـد ســلام

معصومه خواندمش دلم آرام شد از این            عرضِ ارادتی که گـرفت از ازل دوام


دیگـر قـرار نیـست کـسی بی‌نـوا شود            نامش کریمه شد که شود غصه‌ها تمام

عِلمش به مُهرِ سبزِ «فِداها» مزیّن است            موسی‌بن جعفرست خبردار از این مقام

صحن و سرا نگو! که چه علّامه‌پرور است            مبهوتِ شأنِ عارفۀ شیعه، خاص و عام

هم عـطرِ کـاظـمین می‌آید از آن حـرم            هم عطرِ بارگاهِ خـراسان به هر مشام

از هر جهت شده‌ست به خورشید منتسب            هم دخـتـر امــام، وَ هـم خـواهـرِ امـام

هم تکـیـه‌گـاهِ جـنّتِ اعـلایِ جـمکـران            هم عـمـه‌جـانِ حـضرتِ آدیـنـه و قـیام

از سـوریه رسـیـده سلامی به جانـبَـش            شاید که عـمه زیـنـبش آورده این پیام:

معصومه جان! عزیزِ دلم خوب شد که تو            چـشمت ندید هـلهـلـه‌ها را به رویِ بام

چشمت ندید زجرِ اسارت در اوجِ داغ            بردند دست‌بـسته، عزیزم، مرا به شام

گل ریختند روی سرت! خوب شد کسی            سنگی نزد به رویِ سرت بینِ ازدحام!

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد علی مجاهدی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگر درمان‌ درد خویش‌ می‌خواهی‌ بیا اینجا            دوا اینجا، شفا اینجا، طبیب‌ دردها اینجا

شکسته‌بالی ما می‌دهد بال و پری‌ ما را            اگر از صدق‌ دل‌ آریم‌ روی‌ الـتجا اینجا


طلب‌ کن‌ با زبان‌ بی‌زبانی‌ هرچه‌ می‌خواهی‌            که‌ سر داده‌ست گلبانگ‌ اجابت‌ را خدا اینجا

به‌ گوش‌ جان‌ توان‌ بشنید لبّیک‌ خداوندی‌            نکرده‌ با لب‌ خود آشنا حـرف دعا اینجا

هزاران‌ کاروان‌ دل‌ در اینجا می‌کند منزل‌            اگر اهل‌ دلی‌ ای‌ دل‌، بیا اینجا، بیا اینجا

دل‌ دیوانۀ‌ من‌ همچو او گم‌‌ کرده‌ای‌ دارد            ز هر دردآشـنا گـیرد، سراغ‌ آشـنا اینجا

صدای‌ پای‌ او در خاطر من‌ نقش‌ می‌بندد            مگر می‌آید آن‌ آرام‌‌جان‌ها از وفا اینجا؟

مشو از حرمت این بارگه غافل که مهدی را            زیارت کرده‌اند اهل بصیرت بارها اینجا

حریمش را اگر دارالشفا خوانند، جا دارد            که می‌بخشد خدا هر دردمندی را شفا اینجا

علاج درد بی‌درمان کند لطف عـمیم او            نباید بر زبان آورد حرفی از دوا اینجا!

حدیث‌ عشق‌ با «پروانه‌» می‌گویی،‌ نمی‌دانی‌            که‌ می‌سوزد به‌سان‌ شمع،‌ از سر تا به پا اینجا

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید روح الله مؤید نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

چنان پوشیده در نورست آن تندیس زیبایی           که باشد یک‌به‌یک شایستۀ القاب زهرایی

به دنیایش رضا سوگند، از بس محوِ حق بوده           جـدا گـردیـده از آمـال او امـیال دنـیـایی


سواد معجرش آموخت بر شب پرده‌داری را           غبار مرکـبـش شد تـوتـیای چشم بیـنایی

نخوانده نامه را پاسخ بگوید دختر موسی           به حیرت مانده ابناء بشر از این توانایی

چو بیند حضرت کاظم جواب نامه را گوید:           پدر قربان او گردد از این اِشراف و دانایی

بپرس از حضرت موسی بن جعفر این کرامت را           مگر علم لـدنّی گـفته او را جای لالایی؟

شفاعت می‌کند از شیعیان در عرصۀ محشر           تصور کن چقدر آن‌روز می‌گردد تماشایی

دمی که دید در غربت گرفتارست مولایش           عَلَم بر دوش شد در یاریِ مولا به تنهایی

کـنـیـز شـوکـت شاهـانـۀ او مـادر گـیـتی           غــلام هــمــت مــردانـۀ او بــود آقـایـی

مسیر راه از فیض شما شد جادۀ رحمت           به هر جایی که رفتی سبز شد باغ شکیبایی

حضور با شکوهت آبروی اهل ایران شد           حیا و غیرت ما ثبت شد در چرخ مینایی

قسم بر زینب کبری که در این کشور مولا           ز فرزندان زهرا می‌شود با گل پذیرایی

تویی آن زن که بعد از حضرت صدیقه و زینب           خدا شایـسته‌اش دیده برای حکـم‌فـرمایی

غبار قبرت از علم لَـدُن پُـر بوده تا رفته           فقاهت از سر کویت به سر حد شکوفایی

به دریای علومت دیده‌ام جمع فـقیهان را           چنان غواص‌ها در حال اقیانوس‌ پیـمایی

بزرگانی چنان بهجت اگر صاحب‌ْنفس بودند           ز انفاس شما آموخـتـند اعجـاز عـیسایی

به پیشت مجتهد با علم، و عارف با عمل آید           حساب عاشقان پاک‌ست از این وسواس مبنایی

دلم با آرزوی "اشفـعی لی" می‌شود آرام           که من را جز تولا و تبری نیست دارایی

گنه کارم من و ای عصمتِ حق، پرده‌پوشی کن           پـناه آورده‌ام در سایه‌ات از بیم رسـوایی

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی جهاندار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر صبح‌دم صبا متوسّل به عـصمتـش            شاید شود زیـارت معـصومه قـسمتـش

هرروز، آفتاب خراسان به سمت اوست            دیدار آشناست، می‌ارزد به زحـمتـش!


در آیـه‌هـای سـورۀ نـورسـت مُـسـتـتـر            هـمـپــایــۀ مــودّت قــربـی مـحـبّـتــش

با بـوسه بر ضـریح تو اثـبـات می‌شود            مـلّاتـریـنِ مـجـتـهـدیـن، مـرجـعـیّـتـش

از جـمـکـران بـسوی تو آمد کـبوتـری            تـکـمـیل درس مـعـرفـت مـهـدویّـتـش!

آرام مـی‌کــنـد طـپــش رسـتــخـیــز را            فـردا اگـر بـه لـرزه درآیـد شـفـاعـتـش

جارو به دست، خادمی آمد به خنده گفت:            بـال فـرشـتـه راه نــدارد بـه سـاحـتـش

از خود گـذشت تا به مقـام رضا رسید            بالاتـرین مـراتب عـشق‌ست هجـرتـش

آن کاشی شکـستـۀ صحـنم که دلخـوشم            او را ندیده است کسی، تا مرمّـتش...!

: امتیاز